چه غافل‌گیری شیرینی

چه غافل‌گیری شیرینی

فاطمه عامل نیک  

سلام آقاجان، چه غافل‌گیری شیرینی. پایم را که گذاشتم داخل صحن، دست روی سینه آماده بودم یکی از آن آه‌های جگرسوز بکشم و سفره دلم را بازکنم پیش رویت که تماشای بشور بساب خادمان حرمت حالم را عوض کرد.
 راستش کمی جا خوردم. اصلاً فراموش کرده بودم چند روز دیگر تولدتتان است. اول فکر کردم نکند بد موقع مزاحم شده‌ام. بالاخره اهل هر خانه‌ای وقتی می‌خواهند برای میزبانی آماده شوند، سرشان خلوت باشد، بهتر است.
منتها خانه شما  تعطیلی‌بردار نیست و  سوای خانه‌های دیگر است. این است که گفتم دلت را بد نکن. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، یاد جوانی از دست رفته‌ام افتادم.
همه عمر  از صبح تا غروب در و دیوار خانه اعیانی مردم را شستم و جلا دادم.
این است که یک‌مرتبه دلم گرفت؛ گفتم خوش به سعادت این‌ها که پنجره خانه اولاد زهرا(ع) را جلا می‌دهند. حقیقت کمی گوشه چشمم هم خیس شد. بهتر... اینجوری انگار زیارت بیشتر به جانم نشست.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه