سختی‌های آن فتح شیرین

یادی از شب و روزهای آزادسازی خرمشهر

سختی‌های آن فتح شیرین


حالا و 41 سال بعد، نسل دوم، سوم و... انقلاب که جای خود دارد، حتی ما نسل اولی‌ها هم خیلی از چیزها را فراموش کرده‌ایم. فراموش هم نکرده باشیم، گذشت زمان مقوله پیچیده و بزرگی مثل آزادسازی خرمشهر را برایمان عادی‌سازی کرده است. راستی می‌دانستید عملیات بزرگ بیت‌المقدس که از 10 اردیبهشت آغاز شده بود، 22روز بعد و پس از پیشروی و پسروی‌های مختلف و با همه پیروزی‌های بدست آمده تقریباً به بن‌بست خورده و رزمندگان، نرسیده به خرمشهر، زمینگیر شده بودند؟

خونین‌شهر چه شد؟
 بخشی از ماجرا را از خاطرات شهید صیاد شیرازی بخوانید: «یکی از مهم‌ترین حوادثی که رخ داد مرحله آخر عملیات بود...از شمال تا منطقه‌ طلائیه جلو رفته بودیم... در کوشک به جاده‌ زید رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود... جاده‌ اهواز به خونین‌شهر باز شده بود... پادگان حمید هم آزاد... اما بین خونین‌شهر و شلمچه، هنوز دشمن حضور داشت. از عقب جبهه گزارش می‌شد، مردم با اینکه می‌دانند حدود ۵هزار کیلومتر آزاد شده و حدود ۵هزار نفر هم اسیر گرفته‌ایم و بیشتر مناطق اشغالی خوزستان آزاد شده، ولی مرتب می گویند خونین‌شهر چه شد؟ این یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین‌شهر طرف دیگر...». خب مردم از 10 اردیبهشت تا اول خرداد یکسره اخبار پیروزی‌های پی در پی را شنیده بودند و منتظر خبر نهایی بودند اما مثل فرماندهان جنگ از وضعیت نیروهای خودی خبر چندانی نداشتند. اطلاعات و آمار هم نشان می‌داد رسیدن به خرمشهر یک حمله سخت و جانانه دیگر می‌خواهد، آن هم حمله فوری و فوتی. وگرنه دشمن اگر فرصت کوتاه دو سه روزه‌ای هم پیدا می‌کرد، جوری وضعیتش را در شهر مستحکم‌تر می‌کرد که دیگر محال بود رزمندگان پایشان به خرمشهر برسد.

فقط همین یکی دو روز
اطلاعات و آمار و اظهارات فرماندهان در جلسات فوری و محرمانه این را هم نشان می‌داد که لشکرهای مختلف ارتش، سپاه و بسیج نیاز به بازسازی سریع دارند. توان تسلیحاتی و رزمی آن‌ها طی 22 روز گذشته به‌شدت تحلیل رفته بود. در این مورد هم شهید صیاد شیرازی گفته است: «بعد از جلسه رفتیم به اتاق جنگ... من و فرمانده‌ سپاه تنها شدیم... حالت عجیبی پیدا کرده بودیم، از بس فشار روحی و روانی به ما وارد شده بود... اینجا، خداوند یک امداد عظیم نصیب ما دو نفر کرد... سراسر مدتی که در جبهه بودم، از آن بالاتر را احساس نکردم. در این امداد، به یک طرح رسیدیم...».
درباره جزئیات و حتی کلیات طرح نمی‌شود در این مطلب مختصر چیزی گفت. آنچه هم در ذهن دو فرمانده ارشد عملیات گذشته بود چیزی جز این نبود که «خرمشهر اگر قرار است آزاد شود، طی همین یکی دو روز باید بشود!» 
فقط مانده بود ابلاغ دستور ادامه فوری عملیات به فرماندهانی که منتظر بودند فرصتی برای بازسازی استعداد نیروهایشان به آن‌ها داده شود نه دستور عملیات حمله فوری!
پایان کار را باز هم از زبان شهید صیاد شیرازی بخوانید: «هلیکوپتر ۲۱۴ را فرستادیم بالا که ببینیم وضعیت چه جور است. خلبان فریاد زد تا چشمم کار می‌کند، توی خیابان‌ها و کوچه‌های خرمشهر، عراقی‌ها صف بسته‌اند و دست‌ها را بالا برده‌اند... یعنی قابل شمارش نبودند... وضعیت عجیبی بود... نمی‌شد به عراقی‌ها بگوییم شما بروید توی سنگر چون ما نیرو نداریم... با اینکه توی سنگر‌های مستحکم بودند و با اینکه اگر باز هم به آن‌ها امکانات نمی‌رسید، اقلاً ده پانزده روز دیگر می‌توانستند مقاومت کنند... چهارده هزار و پانصد نفر اسیر اینجا داشتیم که با پنج هزار نفر قبلی بیشتر از 19 هزار نفر شدند...» .

خبرنگار: مجید تربت‌زاده

برچسب ها :
ارسال دیدگاه