چند تکه حال خوب

چند تکه حال خوب

رقیه توسلی

راستی! چرا مثل «مرمر» نباشم؟ مثل این بچه که نه امروز، از زمانی که به خاطر دارم، خنده از صورتش محو نمی‌شود. حتی اگر پایش گیر کند به نیم‌پله سالن و نافُرم پخش زمین شود... حتی وقتی بفهمد ناهار، اسفناج دارند؛ غذای غیرمحبوبش... حتی وقتی کسی به او بگوید شما خیلی پُرحرفی... حتی وقتی حین مسابقه پایش بشکند و چند ماه برود توی گچ.
مرمر نمونه بارز قشنگی دنیاست. دخترِ خانم دکتر است. همین واحد بغلی مؤسسه. کارش این است که مدام یک سرکشی داشته باشد به دارالترجمه ما. حرف حسابش هم این است: دوستتون دارم.
مثلاً امروز داشت برای خانم معاون از موهایش می‌گفت و می‌خندید. از اینکه قرار است چند روز دیگر کوتاهشان کند. چون دختر شانه بزنی نیست و به قول مادرجونش «اینیشتن» است... و من غرق خنده‌های گرمش می‌شوم. خنده‌های نابی که نادر است این‌ روزها.
مثل همیشه بعد یکی دو ساعت می‌آیند دنبال مرمرجان. منشی مادر برعکس مرمر، خوش‌اخلاق نیست. دخترک خندان برای تک‌تکمان بوسه می‌فرستد از جلو در. می‌دانیم می‌خواهد برود خرید. به ما گفته قرار است با بقیه بچه‌ها چه آتیشی بسوزانند. گفته که تولد خاله است و می‌خواهند غافلگیرش کنند. گفته که می‌خواهد کلی کیفش را ببرند. گفته که خانه خاله‌اش مثل مؤسسه ما اکثر اوقات پرجمعیت و باحال است.
مرمر می‌رود اما انرژی خنده‌ها و جملاتش توی فضاست. سبکی و مهربانی که با خودش و آدم‌ها دارد. نمی‌توانم به این بچه شگفت‌انگیز فکر نکنم! به بپربپرهایش... به قلب روشنش... به حرف‌های امیدوارکننده‌اش. 
دلم می‌خواهد امروز شبیه دخترِ خانم دکتر زندگی کنم و اجازه بدهم تمام صداهای مزاحم زمین برود توی مغزم. خدا را چه دیدی شاید شبیه مرمر از فردا، دنیای رنگی‌تر و سرحال‌تری را تجربه کردم.

سنجاق:پیامبر اکرم(ص): «یسِّرْ وَ لاتُعَسِّرْ» آسان بگیرید و سخت‌گیری نکنید.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه