گرمخانه گرم نیست!
رقیه توسلی
حالم از استوری که دیدم، بد است. تصویر توی سرم میچرخد به چپ و راست. تصویر پسر همسایهمان توی گرمخانه! نمیتوانم به پانزده شانزده سالههای دیگر که نشستهاند سر خانه زندگیشان فکر نکنم.
دوروبرم چندتایی پسرک خوشبخت این سنی دارم که مطمئنم الساعه نمیدانند شرایطشان چقدر جای شکر دارد، که پدر و مادر و اتاق و سرپناه و مهربانیهایِ دم دستشان را عادی میدانند.
این نوجوان نشسته گوشه گرمخانه از همسایگان خانه پدری است. آن قدر زیاد میشناسمش که روز به دنیا آمدنش را میدانم، اینکه کدام مدرسه ابتدایی میرفته، از مغازه محل برای خودش کدام مارک نوشابه برمیداشته و... تازه ... این بچه سالهاست من را خاله هم صدا میزند.
ساعت از یازده شب گذشته و هنوز ذهنم درگیر مختصر زندگینامه این بچه است. خانواده پنج نفرهشان را مرور میکنم. پدر، مادر و مادربزرگش را. یاد تابستانی میافتم که خواهرش به دنیا آمد و خانهشان پر از خنده و شادی شد... مادربزرگش به اهل محل شربت و شیرینی داد و... تا آن روز ترسناک که پدرِ خانه رفت و ورق زندگی را برگرداند ... وقتی برگشت، کلاغها خبر رساندند که همسایهمان تجدید فراش کرده... درست شبیه زلزله بود... همه چیز درهم پیچید... مادر هم یک روز بیخداحافظی و با مُهر طلاق رفت ... مادربزرگ ماند و کلاغهایی که گفتند مادر هم ازدواج مجدد داشته ... پدر خانه را فروخت و برای مادر و پسرکش خانهای اجاره کرد... مادربزرگ توی یکی از پیکهای کرونا رفت به رحمت خدا و نوهاش ماند تنها و آلاخون والاخون!
استوری همکارم عین سیلی مدام است. به عکس نگاه میکنم و توی گردونه زمان میگردم... «خاله دورت بگرده! بین غریبهها چه کار میکنی؟».
پینوشت
امام سجاد(ع) میفرمایند: حق فرزندت بر تو این است که بدانی او از تو به وجود آمده و در نیک و بد زندگی وابسته به توست.
این نوجوان نشسته گوشه گرمخانه از همسایگان خانه پدری است. آن قدر زیاد میشناسمش که روز به دنیا آمدنش را میدانم، اینکه کدام مدرسه ابتدایی میرفته، از مغازه محل برای خودش کدام مارک نوشابه برمیداشته و... تازه ... این بچه سالهاست من را خاله هم صدا میزند.
ساعت از یازده شب گذشته و هنوز ذهنم درگیر مختصر زندگینامه این بچه است. خانواده پنج نفرهشان را مرور میکنم. پدر، مادر و مادربزرگش را. یاد تابستانی میافتم که خواهرش به دنیا آمد و خانهشان پر از خنده و شادی شد... مادربزرگش به اهل محل شربت و شیرینی داد و... تا آن روز ترسناک که پدرِ خانه رفت و ورق زندگی را برگرداند ... وقتی برگشت، کلاغها خبر رساندند که همسایهمان تجدید فراش کرده... درست شبیه زلزله بود... همه چیز درهم پیچید... مادر هم یک روز بیخداحافظی و با مُهر طلاق رفت ... مادربزرگ ماند و کلاغهایی که گفتند مادر هم ازدواج مجدد داشته ... پدر خانه را فروخت و برای مادر و پسرکش خانهای اجاره کرد... مادربزرگ توی یکی از پیکهای کرونا رفت به رحمت خدا و نوهاش ماند تنها و آلاخون والاخون!
استوری همکارم عین سیلی مدام است. به عکس نگاه میکنم و توی گردونه زمان میگردم... «خاله دورت بگرده! بین غریبهها چه کار میکنی؟».
پینوشت
امام سجاد(ع) میفرمایند: حق فرزندت بر تو این است که بدانی او از تو به وجود آمده و در نیک و بد زندگی وابسته به توست.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
عوامل سقوط انسان
-
گرمخانه گرم نیست!
-
سند ملی زیارت تدوین میشود
-
حالا نوبت مدیریت شهری مشهد است
-
دعا کردن در وقت خوشی
-
«کلینی» از نگاه اندیشمندان شیعه
-
اذعان محققان آمریکایی به تأثیرات شگرف مذهب بر موفقیت تحصیلی
-
بازنمایی قبرستان بقیع پیش از تخریب با مطالعات تطبیقی
-
دیدار ائمه جماعت حرم مطهر رضوی با خانواده شهیدان اصلانی و دارایی
-
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
-
«بقیع» مختص شیعه نیست