حق‌الناس در همین دنیا دست و پا پیچ انسان می‌شود

حق‌الناس در همین دنیا دست و پا پیچ انسان می‌شود

زمانی در اصفهان گرانی‌ و قحطی به‌قدری سخت شده‌‌ که مردم فوج فوج ‌‌مرده‌اند. در آن زمان شخصی‌ گندم داشته است. نانوا‌ها جمع شده‌ و به او التماس ‌کرده‌اند که گندم‌هايت را به نرخ روز بده تا ما نان بپزیم و به مردم بدهيم. کسی‌ که در آن جلسه بوده، نقل کرده آن شخص گفته گندم‌ها را چند می‌‌خريد؟ گفته بودند: به نرخ روز می‌‌خريم. اما او گفته بود: برو بالا و بالاخره هر قیمتی پیشنهاد داده بودند، باز هم گفته برو بالاتر و حاضر نشده گندم‌ها را بدهد تا نان بپزند و به مردم بدهند. گرانی‌ تمام شده بود و اين هم سود حسابی‌ از اين گندم‌ها برده بود. طولی‌ نکشيده که پايش درد گرفته بود. دکتر در اينجا نبوده و از تهران و از خارج آمدند و برايش شورا گرفتند و آن آقا که در مجلس بوده، می‌‌گفت: همه گفتند اين پا را بايد بريد. اين شخص وحشت‌زده شد و دست را روی‌ قوزک پا گذاشت و گفت: از اينجا می‌‌بريد؟ گفتند: برو بالاتر و همین‌طور ادامه دادند تا رسيد به ران پا که دکتر خارجی‌ به مترجم گفت: به او بگو راحت باش همه پا بايد بريده شود. بالاخره پول‌ها خرج شد و اين هم به درک واصل شد. پولی‌ که از اين راه بيايد، در همين راه‌ها بايد مصرف شود. ما زياد ديده‌ايم افراد کم‌فروش و فریبکار، پولدار می‌‌شوند، اما اين پول نه تنها برای‌ خودشان، بلکه برای‌ اولادشان هم هيچ نتيجه‌ای‌ ندارد.
شخصی‌ می‌‌گفت: دردی‌ در کربلا آمده بود که دارویش آبليمو بود. یک نفر که آبليموفروش بود، در آن زمان حسابی‌ پولدار شد. بعد از اينکه آن مرض رفت، آبلیموفروش بیماری صعب‌العلاجی‌ گرفت که همه پول‌ها را خرج آن کرد. می‌‌گويد: من رفتم بالای‌ سرش و دیدم او به پسرش گفت: فقط اين کاسه مانده است. برو اين کاسه را بفروش و فلان دارو را بگير، يا می‌‌ميرم يا خوب می‌‌شوم. وقتی‌ پسرش رفت،‌ به من گفت من آبليمو فروش بودم و وقتی‌ ديدم خوب می‌‌خرند، نه تنها آب، بلکه بنا کردم آب کاه در آبليمو بريزم. به جای‌ آبليمو، ‌آب کاه به مردم دادم. اين حالت برايم پیش آمده که هنوز نمرده، مالم را صرف مرضم کردم و فقط اين کاسه مانده است. می‌‌گويد فردای‌ آن روز هم اين شخص مرده بود. مکرر بیان شد که حق‌الناس برکت ندارد و در همين دنيا دست و پا پيچ انسان می‌‌شود.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه