واگویههای زائران و مجاوران از لیلهالرغائب و حضورشان در حرم مطهر رضوی
وقتی آرزوها به خط میشوند
محمدحسین مروج
ماه مبارک رجبالمرجب و نخستین شب جمعه آن یعنی «لیلةالرغائب» فرا رسید. شبی که به «شب آرزوها» معروف است.
در وصف شب آرزوها گفته شده در این شب درهای رحمت الهی به سوی زمینیان گشوده میشود و عرشیان همه آمادهاند تا در بزم دعا و نیایش زمینیان حضور یابند.
بارگاه منور حضرت ثامنالحجج امام رضا(ع) نیز در ماههای زیارتی و شبهای خاص، مملو از عاشقان و دلباختگانی است که با توسل به آن حضرت، خواستهها و آرزوهای خود را از درگاه ربوبیت طلب میکنند و امشب، شبی است که آرزوها در پیشگاه امام مهربانیها مرور میشوند و امید به استجابت و الطاف ربوبی با وساطت امام دلهاست که این احساس زیبا را در دل صاحبان آرزوها بهوجود میآورد.
به همین بهانه با تعدادی از زائــران و مجــاوران ایــن قطعــه از بهشــت به گفتوگو نشســتیم و آنان از احساســات خود از حضور در این شب و آرزوهایشان برایمــان گفتند. برشهایــی از این گپوگفت را در ادامه دنبال کنید.
اول و آخر آرزوها
به گمانم سن و سالش باید حدود 75 سال یا بیشتر باشد. پیرمرد برای خودش روی صندلی چرخدار گوشه صحن انقلاب نشسته و به گنبد طلا نگاه میکند.
وقتی از شب آرزوها از او میپرسم، میگوید: یادم نمیآید تا به حال چند مرتبه به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدهام، ولی تا جایی که یادم هست سعی کردهام در ماههای خاص مثل رجب، شعبان، رمضان و ذیالقعده حتماً به زیارت آقا بیایم.
الان هم چون از پا افتادهام، فرزندان و نوههایم مرا به حرم میآورند. 50 سال است همجوار حرم امام هشتم(ع) هستم. پدرم زمانی که 20 ساله بودم، خانوادهاش را از یزد به مشهد آورد.
«سید عبدالرضا» از آرزوهایش برایمان تعریف کرده و میگوید: آرزوهای انسان هم مثل خودش عجیب و غریب است. از داشتن یک بادبادک و توپ و عروسک و دوچرخه در کودکی گرفته تا آرزوهای نوجوانی و جوانی و میانسالی که هرکدام برای خودشان داستانی دارند، اما وقتی خوب به دستورات و فرمایش حضرات معصومین(ع) فکر میکنی اول و آخر آرزوها، «عاقبت به خیر شدن» است که باید این خواسته را از روز اول آرزو کنی.
پیرمرد اشک از چشمانش روان میشود و ادامه میدهد: قربان امام هشتم(ع) بروم که امام رئوف است و خودش از دل زائران و آرزوهایشان خبر دارد. انشاءالله همه عاقبت به خیر شوند.
نمیخواهم شرمنده امام زمان(عج) شوم
سراغ زائر دیگری میروم.
جوانی است که تازه به لباس روحانیت ملبس شده و میگوید: 22 ساله و اهل شهر مقدس قم است و معمولاً اوایل ماه رجب به زیارت امام رضا(ع) میآید.
«ناصر» با شنیدن پرسش من در مورد شب آرزوها کمی فکر کرده و میگوید: مهمترین آرزوی من این است که شرمنده امام زمان(عج) نشوم، چون معتقدم لباس روحانیت، لباس خدمت به دین الهی است و انشاءالله خود ثامنالائمه(ع) ما را در راه فرزندش امام زمان(عج) ثابت قدم بدارد.
چند نفر از جوانان در گوشه صحن پیامبر اعظم(ص) توجه مرا به خود جلب میکنند.
از آنان درباره حس و حالشان از اینکه در ماه رجب و شب آرزوها در حرم امام رضا(ع) هستند میپرسم. همه با انگشت به یک نفر که گویا سرگروهشان است و او را «آقا جمال» صدا میزنند اشاره میکنند. او در پاسخ میگوید: من و دوستانم، عضو یک جلسه قرائت قرآن در شهر شیراز هستیم و معمولاً برای زیارت با هماهنگی قبلی به سفر میرویم. تا به حال، چندین سفر در ماه رجب به زیارت امام هشتم(ع) آمدهایم. من از آرزوهای دوستانم که در دل دارند خبر ندارم ولی خودم یک آرزوی مهم دارم و آن این است که در رکاب امام زمان(عج) شهید شوم. «عبدالله» جوان دیگری از این گروه به دنبال صحبتهای سرگروهشان میگوید: آرزوی من این است که قاتلان شهید سردار سلیمانی قصاص شده و با پیروزی اسلام و نابودی صهیونیسم غاصب، در بیتالمقدس نماز جماعت به امامت رهبر معظم انقلاب بخوانیم.
وقتی بحثمان داغ میشود یکی دیگر از اعضای این گروه هم با صدای ضعیفی میگوید: امام رضا(ع) از خواستهها و آرزوهایم خبر دارد. آرزو میکنم در قیامت زیر سایه لطف حضرتش باشم.
امشب آرزوها به خط میشوند
برای تکمیل این گزارش در گوشه دیگری از حرم به سراغ یک زوج جوان میروم.
ابوالفضل و همسرش از اصفهان به مشهد آمدهاند و دوران ماه عسل را سپری میکنند. ابوالفضل در پاسخ به پرسشمان میگوید: داشتن همسر خوب و مناسب یکی از مهمترین آرزوهایم بود که به لطف خدا و عنایت امام هشتم(ع) نصیبم شد و امیدوارم همه جوانان به خوبی و نیکی ازدواج کرده و سر وسامان بگیرند.
او ادامه میدهد: حالا که صحبت از شب آرزوها شد یک آرزوی مهم دارم و آن اینکه خداوند فرزندان صالح و سالم به همه و از جمله من و همسرم نیز عنایت کند. همسرش هم به دنبال صحبتهای او میگوید: به نظر من امشب، شب ما نیست؛ شب آرزوهاست و همه آرزوها امشب در حرم امام رضا(ع) به خط میشوند تا با لطف خدا و عنایت حضرت ثامنالحجج(ع) محقق شوند.
من که اینگونه فکر میکنم و امیدوارم هرچه برایمان و همه مسلمانان و شیعیان خیر است، همان پیش آید.
سپس آهســته رو به سمت گنبد طلا کرده و بــه امــام رئــوف میگویــد: امام رضا جان، جز شما واسطه ارزشمندی به درگاه خدا نداریم، خودت آرزوهایمان را اگر صلاح است از خدا طلب کن که همه راضی به رضای شما هستیم.
از آنان خداحافظی کرده و به سمت خروجی بابالرضا(ع) حرکت میکنم، هنگام خروج رو به گنبد آقا کرده و این خواسته یادم میآید: «ز آستان رضایم، خدا جدا نکند...».
بارگاه منور حضرت ثامنالحجج امام رضا(ع) نیز در ماههای زیارتی و شبهای خاص، مملو از عاشقان و دلباختگانی است که با توسل به آن حضرت، خواستهها و آرزوهای خود را از درگاه ربوبیت طلب میکنند و امشب، شبی است که آرزوها در پیشگاه امام مهربانیها مرور میشوند و امید به استجابت و الطاف ربوبی با وساطت امام دلهاست که این احساس زیبا را در دل صاحبان آرزوها بهوجود میآورد.
به همین بهانه با تعدادی از زائــران و مجــاوران ایــن قطعــه از بهشــت به گفتوگو نشســتیم و آنان از احساســات خود از حضور در این شب و آرزوهایشان برایمــان گفتند. برشهایــی از این گپوگفت را در ادامه دنبال کنید.
اول و آخر آرزوها
به گمانم سن و سالش باید حدود 75 سال یا بیشتر باشد. پیرمرد برای خودش روی صندلی چرخدار گوشه صحن انقلاب نشسته و به گنبد طلا نگاه میکند.
وقتی از شب آرزوها از او میپرسم، میگوید: یادم نمیآید تا به حال چند مرتبه به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدهام، ولی تا جایی که یادم هست سعی کردهام در ماههای خاص مثل رجب، شعبان، رمضان و ذیالقعده حتماً به زیارت آقا بیایم.
الان هم چون از پا افتادهام، فرزندان و نوههایم مرا به حرم میآورند. 50 سال است همجوار حرم امام هشتم(ع) هستم. پدرم زمانی که 20 ساله بودم، خانوادهاش را از یزد به مشهد آورد.
«سید عبدالرضا» از آرزوهایش برایمان تعریف کرده و میگوید: آرزوهای انسان هم مثل خودش عجیب و غریب است. از داشتن یک بادبادک و توپ و عروسک و دوچرخه در کودکی گرفته تا آرزوهای نوجوانی و جوانی و میانسالی که هرکدام برای خودشان داستانی دارند، اما وقتی خوب به دستورات و فرمایش حضرات معصومین(ع) فکر میکنی اول و آخر آرزوها، «عاقبت به خیر شدن» است که باید این خواسته را از روز اول آرزو کنی.
پیرمرد اشک از چشمانش روان میشود و ادامه میدهد: قربان امام هشتم(ع) بروم که امام رئوف است و خودش از دل زائران و آرزوهایشان خبر دارد. انشاءالله همه عاقبت به خیر شوند.
نمیخواهم شرمنده امام زمان(عج) شوم
سراغ زائر دیگری میروم.
جوانی است که تازه به لباس روحانیت ملبس شده و میگوید: 22 ساله و اهل شهر مقدس قم است و معمولاً اوایل ماه رجب به زیارت امام رضا(ع) میآید.
«ناصر» با شنیدن پرسش من در مورد شب آرزوها کمی فکر کرده و میگوید: مهمترین آرزوی من این است که شرمنده امام زمان(عج) نشوم، چون معتقدم لباس روحانیت، لباس خدمت به دین الهی است و انشاءالله خود ثامنالائمه(ع) ما را در راه فرزندش امام زمان(عج) ثابت قدم بدارد.
چند نفر از جوانان در گوشه صحن پیامبر اعظم(ص) توجه مرا به خود جلب میکنند.
از آنان درباره حس و حالشان از اینکه در ماه رجب و شب آرزوها در حرم امام رضا(ع) هستند میپرسم. همه با انگشت به یک نفر که گویا سرگروهشان است و او را «آقا جمال» صدا میزنند اشاره میکنند. او در پاسخ میگوید: من و دوستانم، عضو یک جلسه قرائت قرآن در شهر شیراز هستیم و معمولاً برای زیارت با هماهنگی قبلی به سفر میرویم. تا به حال، چندین سفر در ماه رجب به زیارت امام هشتم(ع) آمدهایم. من از آرزوهای دوستانم که در دل دارند خبر ندارم ولی خودم یک آرزوی مهم دارم و آن این است که در رکاب امام زمان(عج) شهید شوم. «عبدالله» جوان دیگری از این گروه به دنبال صحبتهای سرگروهشان میگوید: آرزوی من این است که قاتلان شهید سردار سلیمانی قصاص شده و با پیروزی اسلام و نابودی صهیونیسم غاصب، در بیتالمقدس نماز جماعت به امامت رهبر معظم انقلاب بخوانیم.
وقتی بحثمان داغ میشود یکی دیگر از اعضای این گروه هم با صدای ضعیفی میگوید: امام رضا(ع) از خواستهها و آرزوهایم خبر دارد. آرزو میکنم در قیامت زیر سایه لطف حضرتش باشم.
امشب آرزوها به خط میشوند
برای تکمیل این گزارش در گوشه دیگری از حرم به سراغ یک زوج جوان میروم.
ابوالفضل و همسرش از اصفهان به مشهد آمدهاند و دوران ماه عسل را سپری میکنند. ابوالفضل در پاسخ به پرسشمان میگوید: داشتن همسر خوب و مناسب یکی از مهمترین آرزوهایم بود که به لطف خدا و عنایت امام هشتم(ع) نصیبم شد و امیدوارم همه جوانان به خوبی و نیکی ازدواج کرده و سر وسامان بگیرند.
او ادامه میدهد: حالا که صحبت از شب آرزوها شد یک آرزوی مهم دارم و آن اینکه خداوند فرزندان صالح و سالم به همه و از جمله من و همسرم نیز عنایت کند. همسرش هم به دنبال صحبتهای او میگوید: به نظر من امشب، شب ما نیست؛ شب آرزوهاست و همه آرزوها امشب در حرم امام رضا(ع) به خط میشوند تا با لطف خدا و عنایت حضرت ثامنالحجج(ع) محقق شوند.
من که اینگونه فکر میکنم و امیدوارم هرچه برایمان و همه مسلمانان و شیعیان خیر است، همان پیش آید.
سپس آهســته رو به سمت گنبد طلا کرده و بــه امــام رئــوف میگویــد: امام رضا جان، جز شما واسطه ارزشمندی به درگاه خدا نداریم، خودت آرزوهایمان را اگر صلاح است از خدا طلب کن که همه راضی به رضای شما هستیم.
از آنان خداحافظی کرده و به سمت خروجی بابالرضا(ع) حرکت میکنم، هنگام خروج رو به گنبد آقا کرده و این خواسته یادم میآید: «ز آستان رضایم، خدا جدا نکند...».
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
درسهایی از سیره اجتماعی باقرالعلوم (ع)
-
وقتی آرزوها به خط میشوند
-
تخفیفهای الهی
-
شاید وقتی دیگر
-
مسجد گوهرشاد؛ قرارگاه مبارزات انقلابی
-
آغاز اردوی جهادی «نذر شفا»
-
ولایت فقیه را با این هفت کتاب بهتر بشناسید
-
نمایشگاه «جشن ملی1400» در حرم مطهر رضوی
-
نگاه خاص به «انسان» در منظومه معرفتی امام خمینی (ره)
-
نمایشگاه تمبر «راویان کوچک انقلاب بزرگ»
-
گلدسته شمالی آستان علوی آماده رونمایی شد