... این قوم خداوندانند
حجتالاسلام رنجبر
حافظ میگوید: «چشم من آینه گردان خداست» ... یعنی چشم من فقط به خداست و من فقط خدا را میبینم و غلامی او را میکنم. یعنی اگر چشم من روشن است، چون او در من نظر کرده است «المؤمن ینظر بنورالله»، ولی یادتان باشد فقط چشمان من این طور نیست: جلوهگاه رخ او، دیده من تنها نیست / ماه و خورشید همین آیینه میگردانند... میدانید ماه چرا روشن است؟ چون خدا در آن نظر کرده است.
نور خداست که در خورشید افتاده است. یعنی اگر خدا به کسی نگاه کند، خورشید میشود. اگر خدا به کسی نگاه کند، ماه میشود... عهد ما با لب شیریندهنان بست خدا... حافظ میگوید حالا تو اگر از من بپرسی چه شد که تو فقط به خوبیها نگاه میکنی؟ مثل زنبور عسل که وقتی وارد باغ گل میشود دنبال گلهای معطر میگردد، اگر بپرسید چرا من از این عاقلان نشدم و از عاشقان شدم؟ پاسخ این است: چون عهد ما را خدا با «شیریندهنان» بست. شیریندهنان، کلامشان و سخنانشان شیرین بود، گوش من به دهان اینها بود. رابطه من با اینها را خدا ایجاد کرده است. این گره بین من و اینها را خدا بست. این توفیق را خدا داد.
این «شیریندهنان» چه کسانی هستند؟ میبینید جز اهل بیت(ع)، هیچ کس دیگری نیست. من هر چه دارم از ارتباطم با اینهاست.
در یک جمله میگوید: «ما همه بنده و این قوم خداوندانند». انسان از کسی چیزی یاد بگیرد، بنده او میشود. امیرالمؤمنان(ع) میفرماید: «انا عبد من عبید محمد(ص)» من بنده و غلام او هستم. ما همه، بنده و غلامیم. این قوم و این جماعت، خداوندانند. خداوند، غیر از خداست. خدا، همان «الله» است. خداوند به معنای صاحب و ارباب است. یعنی آقا و بزرگ است، یعنی ما بنده و غلامیم؛ اینها اربابند.
یک معرفت -ولو مختصر - نسبت به اربابهای خودمان داشته باشیم. غلام باید ارباب خودش را بشناسد. باید آقای خودش را بشناسد، کمترین خاصیتش این است که اگر من ارباب خودم را بشناسم، دیگران را به اربابی نمیشناسم و غلامی دیگران را نمیکنم و دیگر برابر هر کسی سر خم نمیکنم.
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست/ در دگر زدن، اندیشه تبه دانست
نور خداست که در خورشید افتاده است. یعنی اگر خدا به کسی نگاه کند، خورشید میشود. اگر خدا به کسی نگاه کند، ماه میشود... عهد ما با لب شیریندهنان بست خدا... حافظ میگوید حالا تو اگر از من بپرسی چه شد که تو فقط به خوبیها نگاه میکنی؟ مثل زنبور عسل که وقتی وارد باغ گل میشود دنبال گلهای معطر میگردد، اگر بپرسید چرا من از این عاقلان نشدم و از عاشقان شدم؟ پاسخ این است: چون عهد ما را خدا با «شیریندهنان» بست. شیریندهنان، کلامشان و سخنانشان شیرین بود، گوش من به دهان اینها بود. رابطه من با اینها را خدا ایجاد کرده است. این گره بین من و اینها را خدا بست. این توفیق را خدا داد.
این «شیریندهنان» چه کسانی هستند؟ میبینید جز اهل بیت(ع)، هیچ کس دیگری نیست. من هر چه دارم از ارتباطم با اینهاست.
در یک جمله میگوید: «ما همه بنده و این قوم خداوندانند». انسان از کسی چیزی یاد بگیرد، بنده او میشود. امیرالمؤمنان(ع) میفرماید: «انا عبد من عبید محمد(ص)» من بنده و غلام او هستم. ما همه، بنده و غلامیم. این قوم و این جماعت، خداوندانند. خداوند، غیر از خداست. خدا، همان «الله» است. خداوند به معنای صاحب و ارباب است. یعنی آقا و بزرگ است، یعنی ما بنده و غلامیم؛ اینها اربابند.
یک معرفت -ولو مختصر - نسبت به اربابهای خودمان داشته باشیم. غلام باید ارباب خودش را بشناسد. باید آقای خودش را بشناسد، کمترین خاصیتش این است که اگر من ارباب خودم را بشناسم، دیگران را به اربابی نمیشناسم و غلامی دیگران را نمیکنم و دیگر برابر هر کسی سر خم نمیکنم.
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست/ در دگر زدن، اندیشه تبه دانست
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
اخلاق حکمرانی در سیره علوی
-
عطر و بوی«مولود کعبه» در گنجینه رضوی
-
... این قوم خداوندانند
-
از کریمان، از چه رو کم خواستی؟
-
ویژهبرنامههای میلاد امام علی (ع)در حرم مطهر رضوی
-
کتاب «امیرالمؤمنین (ع) در کلام امام صادق (ع)» منتشر شد
-
رونمایی از نسخه خطی 879 ساله
-
بانوی 63 ساله در سه سال حافظ کل قرآن کریم شد
-
اهدای 55 هزار جلد کتاب به نهادهای فرهنگی کشور
-
اگر به بیراهه برویم، علی(ع) برای ما غصه میخورد