چند متر زندگی
رقیه توسلی
چند نقطه شهر را گز میکنم برای عکاسی؛ محله خودمان، کویی پُر دار و درختِ قدیمی و درنهایت منطقه نسبتاً اعیانی.
سوژهام خانههایند. میچرخم و فوکوس میکنم روی ساختمانها و میروم توی بحرشان. ظاهر و گاهی باطنشان را ورانداز میکنم. میبینم واقعاً هر کدام روح خودشان را دارند و دنیای حال و هوایشان با هم فرق میکند. میبینم بعضی خانهها، تحرک و ورزششان بالاست و هیاهو از سر و کولشان میریزد. خانههایی که شور فوتبال و بدمینتونشان دیگر جاری شده توی خیابان... بعضیها اما خوشعطریشان حرف اول را میزند و بوی قورمه سبزیشان خیابان را برداشته و واقعاً سخت نیست که بقیه سکانسهایش را آدم خودش متصور شود و بچیند کنار هم. مثلاً چای قندپهلوی بعد غذایشان را. تصور کند خانم کدبانویی که اضافه برنج و خورش را دارد خالی میکند توی قابلمه کوچکتر... خانه اهل گفتوشنود هم پیدا میکنم. خانهای که انگار توی چهاردیواریاش کلمه و جمله شناور است... خانهای هم با پنجره نیمهباز، از همینها که تخت نشین دارند، میبینم. از همینها که روی بالکنشان کپسول اکسیژن و واکر گذاشتهاند... و خانهای که پدربزرگش دارد به قصد پرندهها، سفره تکان میدهد... و البته که از خانههای زرق و برقدار درندشت هم عکاسی کردم. از خودروهای میلیاردی و خانهباغهای طویل و عریض. از سکوتِ غلیظ که حرف اول این قسمت شهر است. از بیدها و صنوبرها و کاکتوسهایی که به گمانم از بقیه درختچههای دیگری که دیدهام تنهاترند.
بعدِ یکروز کامل شهرگردی و کلیک، برمیگردم خانه. میایستم روبهروی آپارتمان سنگی کرمرنگ خودمان و زُل میزنم به واحدی که چند سال میشود میشناسمش. به جهان خودم. داستان خودم. به یک وجب جا که هنوز نفهمیدم چطور دستش را روزی گذاشت توی
دست ما.
پی نوشت
امام صادق(عليهالسلام) میفرمایند: وسعت خانه از سعادت است.
سوژهام خانههایند. میچرخم و فوکوس میکنم روی ساختمانها و میروم توی بحرشان. ظاهر و گاهی باطنشان را ورانداز میکنم. میبینم واقعاً هر کدام روح خودشان را دارند و دنیای حال و هوایشان با هم فرق میکند. میبینم بعضی خانهها، تحرک و ورزششان بالاست و هیاهو از سر و کولشان میریزد. خانههایی که شور فوتبال و بدمینتونشان دیگر جاری شده توی خیابان... بعضیها اما خوشعطریشان حرف اول را میزند و بوی قورمه سبزیشان خیابان را برداشته و واقعاً سخت نیست که بقیه سکانسهایش را آدم خودش متصور شود و بچیند کنار هم. مثلاً چای قندپهلوی بعد غذایشان را. تصور کند خانم کدبانویی که اضافه برنج و خورش را دارد خالی میکند توی قابلمه کوچکتر... خانه اهل گفتوشنود هم پیدا میکنم. خانهای که انگار توی چهاردیواریاش کلمه و جمله شناور است... خانهای هم با پنجره نیمهباز، از همینها که تخت نشین دارند، میبینم. از همینها که روی بالکنشان کپسول اکسیژن و واکر گذاشتهاند... و خانهای که پدربزرگش دارد به قصد پرندهها، سفره تکان میدهد... و البته که از خانههای زرق و برقدار درندشت هم عکاسی کردم. از خودروهای میلیاردی و خانهباغهای طویل و عریض. از سکوتِ غلیظ که حرف اول این قسمت شهر است. از بیدها و صنوبرها و کاکتوسهایی که به گمانم از بقیه درختچههای دیگری که دیدهام تنهاترند.
بعدِ یکروز کامل شهرگردی و کلیک، برمیگردم خانه. میایستم روبهروی آپارتمان سنگی کرمرنگ خودمان و زُل میزنم به واحدی که چند سال میشود میشناسمش. به جهان خودم. داستان خودم. به یک وجب جا که هنوز نفهمیدم چطور دستش را روزی گذاشت توی
دست ما.
پی نوشت
امام صادق(عليهالسلام) میفرمایند: وسعت خانه از سعادت است.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
چالشهای عملیاتی کردن نیت واقفان
-
آمادگی آستان قدس برای همکاری در اجرای طرحهای بافت پیرامونی حرم و حاشیه مشهد
-
قاضی عارف
-
چند متر زندگی
-
افزایش ظرفیت تولید دو شرکت داروسازی آستان قدس برای رفع کمبود سرم در کشور
-
بهترین اعمال در ماه شعبان چیست؟
-
بهرهمندی 205 بیمار محروم، از خدمات رایگان بیمارستان رضوی
-
استغفار در ماه شعبان، خانهتکانی برای رمضان است
-
قدرت شگرف مناسبتهای دینی در جامعه و جهان
-
یار صدیق امام برادر همدل رهبری
-
جلوههای احسان رضوی