بی همگان به سر شود

بی همگان به سر شود

رقیه توسلی

خیلی اتفاقی می‌بینمشان... کلمات خوش‌خطی که نمی‌فهمم چرا نگارنده باید آن را روی دیوار ورودی یک کلینیک، دو وجب مانده به چارچوب مطب بنویسد! با این همه راه ارتباطی موجود، مضحک نیست کسی حرف دلش را، علاقه و دلخوری‌اش را اینجا بنویسد؟ عینکم را جابه‌جا می‌کنم... احساس می‌کنم کمی دست خطاط روی کلمه «من» لغزیده ... بد نبود صاحب این خط را ملاقات می‌کردم و قصه‌اش را می‌شنیدم... بی‌اختیار چشم می‌گردانم روی باقی دیوار... هیچ نوشته دیگری نیست. پاک و خالی. هیچ مراجعه‌کننده دیگری روی این دیوار شیری رنگ طبقه سوم یادگاری ننوشته. یا کسی شاید این اندازه دلش پُر و تنگ نبوده! سرک می‌کشم توی مطب. هنوز هیچی. نوبتم کجا بود؟ ماشاءالله آنکه رفته اتاق ویزیت بیرون بیا نیست و چهار بیمار جلوتر از من‌اند. 
با خودم می‌گویم: یعنی قرارشان اینجا بوده؟ یعنی آنی که باید این‌ها را بشنود و بخواند، خوانده؟ یا همین طور یلخی برای آرامش روحش خودکار دست گرفته؟ یعنی او که تاریخ اسفند 1400 را نوشته پای جملات و قریب دو ماه پیش اینجا ایستاده و خودش را توضیح داده، اوضاعش تغییر کرده؟ 
تکیه می‌دهم به دیوار ... آقا و خانمی که چند دقیقه پیش از جلویم رد شده‌اند، برمی‌گردند و می‌نشینند روی پله‌ها. برای بار بیستم خیره می‌شوم به جملات: «من یه نفرم اما قَدّ چند آدم دوستت دارم. به خونه زنگ بزن عزیزم...» ... که صدای زن و مرد بلند می‌شود و به سرعت سیل به هم توهین و بداخلاقی می‌کنند! شوکه شده‌ام چه بکنم... بروم، بمانم؟ زن و شوهر جوان دعوایشان سر موبایل است گویا. سر یکی از آدم‌های توی موبایل! 
قلبم می‌گیرد. خیلی دلم می‌خواهد نوشته روی دیوار را نشانشان بدهم. علاقه دارم حالیشان کنم به با هم بودنشان احترام بگذارند، دنیا خودش به اندازه کافی عجیب و غریب هست.

سنجاق
حضرت زهرا(س) فرمودند:
ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده‌اند.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه