در آتش
رقیه توسلی
پچ پچههایشان که رساتر میشود درباره جعبههای ژل و سرنگ و گاز استریل، تازه دوزاریام میافتد یکیشان کیست و چرا آشنا به نظر آمد.
اتوبوس واحد، این ساعت شلوغ نیست و صدایشان را بهوضوح میشنوم. بعد چند جمله میفهمم خواهرند و انگار از یکیشان خبط و خطایی سر زده. از همان که منشی دکتر است اما به قد و قامتش بیشتر میخورد بسکتبالیست حرفهای باشد.
خواهر بزرگتر شده خودِ کوره آتش! میخواهد حالی خواهر کوچکتر کند که دزدی چه نکبت و باتلاقی است. دارد جان مادرشان را قسم میخورد که همه چیز را راست و ریست میکند اگر که او دیگر مخفیکاری نکند. میپرسد چندمین بار است دارد به اموال صاحبکارش دستدرازی میکند و اصلاً وسایل را چطور میفروشد؟
بسکتبالیست برعکس خواهرش آرام است. بیخوف و هول. میگوید: ... قصه رو پیچیده نکن آجیجان... تو که خبر نداری وسط کرونای نامرد چند دفعه رفتم اتاقش گردن کج کردم برا یه وام مختصر که واسه این بشر پول خُردم نیست... اما هیچ به روی مبارکش نیاورد... بعد سه سال تلاش صادقانه داره بهم میگه اگه منشی بودن دلمو زده و صرف نمیکنه بذارم برم... از همون وقت به نظرم اومد جواب بَدی، بَدیه... .
جملاتش تمام میشوند. خواهرِ منشی هم ساکت است. از پنجره باز اتوبوس عطر نارنج میریزد تو. چشمم میرود سمت خیابان. بهار مثل هر سال کاری به هیچ کس ندارد. به خوبها یا بدها. روشن است، دست و دلبازی دارد و حال آدم را خوش میکند.
به اردیبهشت نگاه میکنم و یاد مادربزرگ خدابیامرزم میافتم. به او که یک روز به دزد صندوقچه النگوهایش، یکدانه النگو هدیه داد و زیر گوشش گفت: این مال تو پسرجانم! از شیر مادر هم حلالتر. قول بده درعوضش توام به یک نفر خبر بدی مال حروم، آتیش جهنمه... .
پینوشت
پيامبر اكرم(ص) میفرمایند: كسى كه مالى از راه غير حلال بدست بیاورد، خداوند او را تنگدست مىكند.
اتوبوس واحد، این ساعت شلوغ نیست و صدایشان را بهوضوح میشنوم. بعد چند جمله میفهمم خواهرند و انگار از یکیشان خبط و خطایی سر زده. از همان که منشی دکتر است اما به قد و قامتش بیشتر میخورد بسکتبالیست حرفهای باشد.
خواهر بزرگتر شده خودِ کوره آتش! میخواهد حالی خواهر کوچکتر کند که دزدی چه نکبت و باتلاقی است. دارد جان مادرشان را قسم میخورد که همه چیز را راست و ریست میکند اگر که او دیگر مخفیکاری نکند. میپرسد چندمین بار است دارد به اموال صاحبکارش دستدرازی میکند و اصلاً وسایل را چطور میفروشد؟
بسکتبالیست برعکس خواهرش آرام است. بیخوف و هول. میگوید: ... قصه رو پیچیده نکن آجیجان... تو که خبر نداری وسط کرونای نامرد چند دفعه رفتم اتاقش گردن کج کردم برا یه وام مختصر که واسه این بشر پول خُردم نیست... اما هیچ به روی مبارکش نیاورد... بعد سه سال تلاش صادقانه داره بهم میگه اگه منشی بودن دلمو زده و صرف نمیکنه بذارم برم... از همون وقت به نظرم اومد جواب بَدی، بَدیه... .
جملاتش تمام میشوند. خواهرِ منشی هم ساکت است. از پنجره باز اتوبوس عطر نارنج میریزد تو. چشمم میرود سمت خیابان. بهار مثل هر سال کاری به هیچ کس ندارد. به خوبها یا بدها. روشن است، دست و دلبازی دارد و حال آدم را خوش میکند.
به اردیبهشت نگاه میکنم و یاد مادربزرگ خدابیامرزم میافتم. به او که یک روز به دزد صندوقچه النگوهایش، یکدانه النگو هدیه داد و زیر گوشش گفت: این مال تو پسرجانم! از شیر مادر هم حلالتر. قول بده درعوضش توام به یک نفر خبر بدی مال حروم، آتیش جهنمه... .
پینوشت
پيامبر اكرم(ص) میفرمایند: كسى كه مالى از راه غير حلال بدست بیاورد، خداوند او را تنگدست مىكند.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
انقلاب اسلامی با جهاد تبیین شروع شد
-
حضور فعال آستان قدس رضوی در نمایشگاه بینالمللی کتاب
-
اجرای ایدههای نوآورانه با هدف توسعه خدمترسانی
-
در آتش
-
پرچمدار عرصه تقریب
-
مشارکت 31 دانشگاه در همایش «اوقات فراغت»
-
بزرگداشت شهدای حرم مطهر رضوی
-
علامه روزی 17 ساعت کار میکرد
-
دیدار نماینده آستان قدس رضوی با تولیتهای آستانهای مقدس عراق
-
تمجید آیتالله جاودان از برنامه «زندگی پس از زندگی»
-
حضور شرکت کسب و کار رضوی در نمایشگاه «اینوتکس»