رفتارشناسی فرماندهان شهید دفاع مقدس در خانواده

کتاب «همسران زمینی و سرداران آسمانی» منتشر شد

رفتارشناسی فرماندهان شهید دفاع مقدس در خانواده

به گزارش روابط عمومی مؤسسه بوستان کتاب، «همسران زمینی و سرداران آسمانی (رفتارشناسی فرماندهان شهید دفاع مقدس در خانواده)» اثر رضا آبیار از سوی معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی تهیه و به همت مؤسسه بوستان کتاب در 108 صفحه منتشر شد.
لحظات کوتاه اما با کیفیت حضور شهدا در خانواده، بهترین مدل‌های رفتاری را به جامعه امروز معرفی می‌کند. کتاب حاضر مشتمل بر شیوه‌های همسرداری فرماندهان شهید هشت سال دفاع مقدس است که در حریم خانواده در گفتار و کردار آنان بروز نموده است. از جمله ویژگی‌های این کتاب، آن است که نویسنده با قلمی روان مباحث خویش را ضمن مستندسازی به وسیله آیات و روایات، با خاطره‌های زیبا و انسان‌ساز زینت بخشیده و جلوه‌ای دلنشین از یک زندگی بهشتی را ترسیم نموده تا پیام‌های آن، بر جان و دل خوانندگان، خوش بنشیند و اثری ماندگار داشته باشد. مؤلف در مقدمه این اثر آورده است: نوشتار حاضر با هدف تبیین و ترویج سیره عملی شهدا به عنوان الگوهای تأثیرگذار برای خانواده معاصر سامان یافته است و می‌تواند آگاهی‌بخش زوج‌های جوان در زمینه مهارت‌های موفق همسرداری باشد. در ادامه بخش‌هایی از این اثر را می‌خوانیم.
کمک به همسر در انجام امور منزل همسر شهید محمدابراهیم همت از کمک و همکاری شهید در امور منزل به عنوان اخلاق نیکوی همیشگی او یاد می‌کند و می‌گوید: نزدیک عملیات خیبر بود. زمستان بود و ما در اسلام‌آباد غرب بودیم. وقتی به خانه آمد، چشم‌های سرخ و خسته‌اش گویای این بود که چند شب است نخوابیده است. می‌خواستم مقدمات غذا را آماده کنم، اما اجازه نداد. دستم را گرفت و مرا روی زمین نشاند و گفت: «امشب نوبت من است که از خجالت تو بیرون بیاییم»، گفتم: «ولی تو بعد از این همه وقت، خسته و کوفته آمده‌ای...». نگذاشت حرفم تمام شود. خودش سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد. غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. چای آورد و گفت: «بفرما، بخور». 
ابراز محبت به همسر
شهید منوچهر مدق، مسئول پشتیبانی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در قالب بیان و گفتار، علاقه‌اش را به همسرش ابراز می‌کرد. 
همسرش می‌گوید: منوچهر خیلی به من و زندگیمان ابراز علاقه می‌کرد، با رفتارهایش و با کلماتش. به من می‌گفت: «فرشته! هیچ کس برای من بهتر از تو در این دنیا نیست. می‌خواهم این عشق را به عشق خدا برسانم». کنار قلب منوچهر چند تا ترکش بود که نتوانستند آن‌ها را بیرون بیاورند. وقتی به ترکش‌هایی که نزدیک قلبش بود، غبطه می‌خوردم و می‌گفتم: «ای کاش من جای آن ترکش‌ها بودم»، می‌گفت: «این‌ها کنار قلب من هستند؛ تو که توی قلب من هستی».

برچسب ها :
ارسال دیدگاه