موعظه آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی
روح کار را درست کن
در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) خیلی زیاد است که روح کار را درست کن. اگر مربی انسان به او بگوید سعی کن روح کار خود را درست کنی ولو کم باشد، این (فرد) امید داشته باشد مورد فضل و رحمت حقتعالی در قیامت قرار گیرد. اما اگر حالش را نداشت که فکر کند دیگر اینطور نیست. من یک وقتی قصه مرحوم امام(ره) را برای شما گفتم. یکی از دوستان ما که همدرس هم بودیم، آقاسید محمدباقر موسویهمدانی بود. آدم خوبی بود. نه فقط ظاهرش بلکه باطنش خوب بود. او یک برادری داشت که واعظ بود، در کردستان منبر میرفت و منبرش هم گرفته بود و منبرهای خوب کردستان به وسیله او اجرا میشد. ارادت هم به امام(ره) پیدا کرده بود و پیش از انقلاب به دلیل اینکه آدم شجاعی بود، در منبرهایش تا آنجا که میتوانست کار میکرد. این فرد به قم آمد.
یکی از دوستان به من گفت: برادر فلانی آمده و در خانه برادرش وارد شده، یعنی آقاسید محمدباقر موسویهمدانی. مناسب این است چون این خیلی به امام ارادت دارد، پنج دقیقهای امام بروند و او را ببینند. نمیدانم چرا دوست من این کار را گردن من انداخت. گفت من این را نمیتوانم بگویم، تو بگو. خدمت امام گفتم: ایشان میگوید برادر آقای موسوی آمده و به شما هم خیلی ارادت دارد و خیلی هم برای انقلاب تلاش میکند. پنج دقیقه با تاکسی شما را آنجا ببریم و شما را برمیگردانیم. زمستان بود و ایشان زیر کرسی کوچکی نشسته بود. فرمود: من مریضم، تب دارم. دوست من گفت: تاکسی را میآوریم درِ منزل، زیر بغل شما را میگیریم، میگذاریم در تاکسی، آنجا هم در منزل شما را پیاده میکنیم و زیر بغل شما را میگیریم و در اتاق میبریم. پنج دقیقه یا چهار دقیقه هم کافی است. امام چهرهاش را از آن چهره آدمهای بیمارِ دارای ضعف بیرون آورد و چهره جدی گرفت. یک دفعه خودش را سفت کرد و گفت: دروغ هم نگفتم، تب هم دارم، اما تب من اینقدر نیست که نتوانم به آنجا بروم. میتوانم، اما نمیآیم. میدانی چرا نمیآیم؟ برای اینکه شما گفتی در کردستان برای شما خیلی تبلیغ میکند. من یقین ندارم اگر به آنجا بیایم برای خدا آمدهام یا برای اینکه برای من تبلیغ کرده. نمیآیم. نیامد. فرمود: اگر برای خدا این کارها را کرده، اجرش را از خدا بگیرد. اگر برای من کرده، اشتباه کرده، توبه کند. ببینید سبک تربیت چیست. شاید صد تا واعظ درجه یک در ایران داشته باشیم، در تمام عمرشان در یک منبرشان این نکته را نگفتهاند.
یکی از دوستان به من گفت: برادر فلانی آمده و در خانه برادرش وارد شده، یعنی آقاسید محمدباقر موسویهمدانی. مناسب این است چون این خیلی به امام ارادت دارد، پنج دقیقهای امام بروند و او را ببینند. نمیدانم چرا دوست من این کار را گردن من انداخت. گفت من این را نمیتوانم بگویم، تو بگو. خدمت امام گفتم: ایشان میگوید برادر آقای موسوی آمده و به شما هم خیلی ارادت دارد و خیلی هم برای انقلاب تلاش میکند. پنج دقیقه با تاکسی شما را آنجا ببریم و شما را برمیگردانیم. زمستان بود و ایشان زیر کرسی کوچکی نشسته بود. فرمود: من مریضم، تب دارم. دوست من گفت: تاکسی را میآوریم درِ منزل، زیر بغل شما را میگیریم، میگذاریم در تاکسی، آنجا هم در منزل شما را پیاده میکنیم و زیر بغل شما را میگیریم و در اتاق میبریم. پنج دقیقه یا چهار دقیقه هم کافی است. امام چهرهاش را از آن چهره آدمهای بیمارِ دارای ضعف بیرون آورد و چهره جدی گرفت. یک دفعه خودش را سفت کرد و گفت: دروغ هم نگفتم، تب هم دارم، اما تب من اینقدر نیست که نتوانم به آنجا بروم. میتوانم، اما نمیآیم. میدانی چرا نمیآیم؟ برای اینکه شما گفتی در کردستان برای شما خیلی تبلیغ میکند. من یقین ندارم اگر به آنجا بیایم برای خدا آمدهام یا برای اینکه برای من تبلیغ کرده. نمیآیم. نیامد. فرمود: اگر برای خدا این کارها را کرده، اجرش را از خدا بگیرد. اگر برای من کرده، اشتباه کرده، توبه کند. ببینید سبک تربیت چیست. شاید صد تا واعظ درجه یک در ایران داشته باشیم، در تمام عمرشان در یک منبرشان این نکته را نگفتهاند.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
آستان قدس رضوی، دارای بزرگترین مرکز مشاوره با رویکرد اسلامی
-
موزهگردی۱۱ هزار نفر در 11 ذی القعده
-
به «تربیت» آب نبندیم!
-
و خانه ای که دیگر نیست
-
آغاز پروژه تعویض سنگفرش در صحن عتیق
-
در طوسِ دلم ردّ قدمگاه تو پیداست
-
بازدید استادان دانشگاه پاکستانی از دانشگاه علوم اسلامی رضوی
-
بشارتهای قرآن به وجود اقدس امام زمان بخش یازدهم
-
در سفر به واتیکان چه گذشت؟
-
روح کار را درست کن