وقتی خبرنگار را برق می‌گیرد ...

وقتی خبرنگار را برق می‌گیرد ...

حسین احمدی/خبرنگار قدس در مازندران


​​​​​​​همه چیز از یک استوری شروع شد و باورم نمی‌شد که این موضعِ عجیب ماحصل همان چند کلیک باشد.
در اوج گرما هوس اداره برق می‌زند به سرم تا از اوضاع خاموشی‌های امسال سردربیاورم. وارد سازمان موردنظر می‌شوم اما گویا آقایان مسئول در دسترس نیستند. پاسخ می‌شنوم: همگی جلسه‌اند!
به تلفن همراهم نگاه می‌کنم. ساعت 12 و 30 دقیقه را نشان می‌دهد. از بیرون سالن، سرکی به داخل جلسه می‌کشم. گوش تا گوش نشسته‌اند و بیرون هم گوش تا گوش راهرو، مردم ایستاده‌اند!
در خفا چندتایی کلیک می‌کنم و درِ خروج را پیش می‌گیرم.
از کار که فارغ می‌شوم متنی را سنجاق عکس‌ها می‌کنم و می‌فرستمشان در دنیای مجازی، شاید برسد به دست مشترک موردنظر. بازخوردها یک به یک می‌آید و اما از مدیر مدنظر خبری نیست.
چند روز بعد دوباره هوس اداره برق می‌زند به سرم و وارد نگهبانی می‌شوم. این‌بار از رفقای نگهبان قدیمی خبری نیست و کارمندی تنومند جلویم را می‌گیرد. نگهبان جدید درجا من را شناخت و گفت: شما همان خبرنگاری نیستید که از اداره عکاسی کردید؟ نقد کردید؟ به چه حقی!؟
جا خوردم که چطور می‌شود کسی را اولین بار دیده باشم و به این وضوحی مرا بشناسد. گویا عکس متهم موردنظر در سراسر اداره پخش شده بود.
مدارک هویتی خواست تا هماهنگ کند. پس از لختی، گفت: آقای مدیر در جلسه است. نمی‌توانید بروید داخل!
این بار به سد محکمی خورده بودم و کاری از دستم برنمی‌آمد.
منگ بودم و راه پس، پیش گرفتم. بعد دو دهه کار رسانه‌ای اولین بار بود که به اداره‌ای راهم نمی‌دادند، حتی به‌عنوان ارباب رجوع.
سرم را می‌برم توی گوشی و تقویم را ورق می‌زنم. ۱۴ تیرماه را نشان می‌دهد؛ روز قلم و دریغ از نیم خطی پیام تبریک!

برچسب ها :
ارسال دیدگاه